اعتراف سید محمد علی ابطحی به انقلاب مخملی سبز! (طنز)


من سید محمد علی ابطحی متولد 7 بهمن 1338 در مشهد الرضا بدنیا آمدم . از همان بدو تولد به مخمل علاقه زیادی داشتم تا اینکه با سید محمد خاتمی اشنا شدم و مدتی مشاور او بودم . بعد هم آقای دکتر محمود مهرورز امدند و ما را خیلی خوشحال کردند . تا اینکه یک روز توی خانه بودم و برف سفید به یاد شیخ اصلاحات پارو میکردم . که زنگ در به صدا آمد . در را باز کردم پستچی بود یک بسته به من داد و متواری شد .فرستنده بسته از آمریکا بود از خود خود کاخ سفید . وقتی باز کردم دیدم یک عبا و یک عمامه سبز از جنس مخمل است و یک نوشته هم با آن بسته بود .از دستخط نوشته فهمیدم که فرستنده صهیونیست هم هست . روی کاغذ نوشته بود ” سید منتظر نشانه بعدی باش ” منهم اولش بی تفاوت بودم تا اینکه فرداش باز همان پستچی آمد ، قیافه اش عین صهیونیست ها بود یک نامه به من داد و رفت . نامه از آمریکا بود توی اون نوشته شده بود “قورمه سبزی غذای ایرانی است به دوستان خود بگوئید “ من زنگ زدم به همه دوستان و گفتم . آنها گفتند اگر خبری شد باز هم به ما بگو.فردای آن روز دوباره همان آدم آمد ، معلوم بود پستچی نیست اما صهیونیست است . یک کارتون بزرگ به من داد و لبخند زد و رفت . از لبخندش فهمیدم که انگلیسی است و استعمار گرهم هست . در کارتون را باز کردم خدایا چه میبینم ؟ یک عالمه بادکنک سبز و سفید ولی سبزهایش بیشتر بود ، یک نامه با دستخط صهیونیستی هم ضمیمه کارتون بود که نوشته بود ” بادکنک ها را با دوستانتان باد کنید ، نخ آنرا محکم ببندید ،با شنیدن صدای الله اکبر بادکنک ها را ول کنید بره هوا،منتظر خبر بعدی باشید، ما شما را حمایت میکنیم .”

من هم تلفن کردم به سعید حجاریان ،میرحسین موسوی،خاتمی،قوچانی،بهزاد نبوی، جمیله کدیور،احمد زید آبادی،ندا آقاسلطان و…. که همه امدند . جالب بود که سعید حجاریان پیاده و با کفش ورزشی آمده بود و دویده بود چون وقتی رسید خانه ما نفس نفس میزد .جای شما خالی ، نشستیم و تا می تونستیم بادکنک فوت کردیم ونخهاش رو هم محکم بستیم . تقریبا همه حیاط خونه ما شده بود انقلاب مخملی سبز .دیگه شب شده بود . که یکدفعه صدای الله اکبر آمد ، ما هم بادکنک ها را ول کردیم توی هوا .فرداش زنگ خونه ما رو زدند ، در رو که باز کردم دیدم سربازان گمنام امام زمان هستند ، از چشمان درشت و خونی شان معلوم بود که آمریکایی و انگلیسی نیستند و صهیونیست هم نیستند .گفتند با ما بیائید برویم . گفتم چرا ؟ گفتند شما انقلاب مخملی کردین خودتون هم خبر ندارین .وقتی اومدم دیدم همه دوستان زنده و مرده اونجا جمع هستند فهمیدم ما رو آوردن زندان که اونجا هم انقلاب مخملی کنیم .حالا هم در صدا و سیما اعتراف میکنم که من انقلاب مخملی کرده ام و از مردم ایران و مقام ولایت عذر خواهی میکنم و طلب عفو و رافت اسلامی دارم .



1 نظر دهید:

دختر زشت ایرانی گفت...

دوست عزیز اگه از مطالب سایت یا وبلاگ دیگری مطلب می نویسید به منبع اشاره کنید .
دزدی کار خوبی نیست
http://haghmosalamma.blogspot.com/2009/07/blog-post_04.html